اذاتلغتنامه دهخدااذات . [ اَ ] (ع مص ، اِمص ) اَذاة. اَذی ̍. اَذیّت . رنجش . رنجه . رنجه شدن . (مؤید الفضلاء). || رنجه کردن . (مؤید الفضلاء).
عضاتلغتنامه دهخداعضات . [ ع َ ] (ع اِ) هر درخت خاردار را گویند مطلقاً. (برهان ). عضاة. رجوع به عضاة شود.
عظاتلغتنامه دهخداعظات . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِظة. (اقرب الموارد).نصیحتها. پندها. اندرزها. رجوع به عظة و عظت شود:اندوه من به روی تو بودی گسارده و آرام یافتی دل من از عظات تو. مسعو
پیمانه ٔ آفتابلغتنامه دهخداپیمانه ٔ آفتاب . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) پیمانه ای که همچون آفتاب است در اضأت نور یا پیمانه ای که اطفای حرارت آفتاب بدان توان کرد. (آنندراج ) :
القلغتنامه دهخداالق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن در دروغ . (تاج الم
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ل ِ ] (اِخ ) ابن دیسم . وی عامل ری بوده و عبدالصمدبن الفضل الرقاشی ابیات زیر را درباره ٔ او گفته است :ا خالد ان الری قد اجحفت بناوضاق علینا رحبها و معاشه
مضیلغتنامه دهخدامضی ٔ. [ م ُ ضی ی ْٔ / م ُ ض ِءْ ] (ع ص ) (از «ض وء») روشن شونده و روشن کننده ، اسم فاعل از «اضأت » که لازم و متعدی است . (غیاث ). روشن و تابان و درخشان و روشن