اصل قصبلغتنامه دهخدااصل قصب . [ اَ ل ِ ق َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل القصب و قصب شود.
عسل قصبلغتنامه دهخداعسل قصب . [ ع َ س َ ل ِ ق َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب نیشکر به قوام آورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). عسل القصب . و رجوع به عسل القصب شود.
اصل القصبلغتنامه دهخدااصل القصب . [ اَ لُل ْ ق َ ص َ ] (ع اِ مرکب ) بپارسی بیخ نی خوانند و در وی قوه ٔ جاذبه هست و اگر بکوبند و بر عضوی که آهن در وی باشد ضماد کنند بیرون آورد و چون س
امل قصبلغتنامه دهخداامل قصب . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان آبادان با طول جغرافیایی 48 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 21 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).
امل قصب سنگورلغتنامه دهخداامل قصب سنگور. [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان آبادان با طول جغرافیایی 48 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 5 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).
امل قصب موسیلغتنامه دهخداامل قصب موسی . [ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان آبادان با طول جغرافیایی 48 درجه و 13 دقیقه ، و عرض جغرافیایی 30 درجه و 5 دقیقه . (از فرهنگ آبادیهای ایران ).
بیض القصبلغتنامه دهخدابیض القصب . [ ب َ ضُل ْ ق َ ص َ ] (ع اِ مرکب ) چیزی است چون صمغ که از نیشکر گیرند. (یادداشت مؤلف ).
ممجانلغتنامه دهخداممجان . [ ] (اِخ ) نام اصل قصبه ٔ قم : بهرام گور... قم و رستاقهای آن را بنا نهاد و آن را ممجان نام نهاد و به مزدجان بارو کشید. (تاریخ قم ص 23).
جرزجانلغتنامه دهخداجرزجان . [ ] (اِخ ) جزو بلوک دارابجرد است و صحرایی دلگشا و فضایی باصفا است . این جلگه هشت فرسخ در شش فرسخ مساحت دارد و طول جلگه از مشرق بمغرب و عرض آن از شمال ب
ذریرةلغتنامه دهخداذریرة. [ ذَ رَ ](ع اِ) بوی خوشی یعنی عطری است . دوائی است گیاهی . (نزهةالقلوب ). داروی پراکندنی . (آنندراج ). || داروی مردگان . (زوزنی ): و لایجوز تطییبه [ ای ّ
اصل القصبلغتنامه دهخدااصل القصب . [ اَ لُل ْ ق َ ص َ ] (ع اِ مرکب ) بپارسی بیخ نی خوانند و در وی قوه ٔ جاذبه هست و اگر بکوبند و بر عضوی که آهن در وی باشد ضماد کنند بیرون آورد و چون س
بیخ نیلغتنامه دهخدابیخ نی . [ خ ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم فارسی اصل القصب است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).