اصلاح شاملدیکشنری عربی به فارسیپياده کردن , پياده کردن و دوباره سوار کردن , سراسر بازديد کردن , پياده سوار کردن و بازديد موتور
اصلاحدیکشنری عربی به فارسیتعمير کردن , مرمت کردن , درست کردن , رفو کردن , بهبودي يافتن , شفا دادن , باز خريد , خريداري و ازاد سازي , رستگاري , بهسازي , بازساخت , بهسازي کردن , ترميم کردن
اصلاحدیکشنری فارسی به انگلیسیalteration, correction, improvement, modification, rectification, refinement, reform, reformation, revision
اصلاحفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشتی، سازش، صلح ۲. تصحیح، تنقیح، غلطگیری ۳. تعمیر، مرمت ۴. تادیب، تزکیه، تهذیب ۵. دستکاری، رتوش
تولید نرمافزارsoftware developmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فعالیتها که محصول آن فراوردهای نرمافزاری است و ممکن است پدیدآوری، اصلاح، بازکاربرد، بازمهندسی و مانند آن را شامل شود