اصطرلاب اهلیلجیلغتنامه دهخدااصطرلاب اهلیلجی . [ اُ طُ ب ِ اِ لی ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
اصطرلابلغتنامه دهخدااصطرلاب . [ اِ طَ / اَ طَ / اُ طُ ] (معرب ، اِ) ابزاریست که بدان ارتفاع خورشید و ستارگان را سنجند. (از قطرالمحیط). همان اسطرلاب است . (شرفنامه ٔ منیری ). معروفس
اصطرلابلغتنامه دهخدااصطرلاب .[ اُ طُ ] (اِخ ) بعضی گویند نام پسر ادریس علیه السلام است که واضع اصطرلاب بود. (از برهان ) (هفت قلزم ).
اصطرلاب سدسلغتنامه دهخدااصطرلاب سدس . [ اُ طُ ب ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برای هر شش درجه بکار رود. (از مفاتیح خوارزمی ).
اهلیلجیلغتنامه دهخدااهلیلجی . [ اِ لی ل ِ ] (ص نسبی ) بشکل اهلیلج . هر چیز که مانند هلیله باشد. (ناظم الاطباء). بشکل هلیله . بصورت اهلیلج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || منسوب است
عظملغتنامه دهخداعظم . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). استخوان و به هندوی هاد گویند. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). به فارسی استخوان و به ترکی سموک نامند. (از تحفه ٔ
اصطرلابلغتنامه دهخدااصطرلاب . [ اِ طَ / اَ طَ / اُ طُ ] (معرب ، اِ) ابزاریست که بدان ارتفاع خورشید و ستارگان را سنجند. (از قطرالمحیط). همان اسطرلاب است . (شرفنامه ٔ منیری ). معروفس
اصطرلاب سدسلغتنامه دهخدااصطرلاب سدس . [ اُ طُ ب ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برای هر شش درجه بکار رود. (از مفاتیح خوارزمی ).
اصطرلاب عشرلغتنامه دهخدااصطرلاب عشر. [ اُ طُ ب ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )برای هر ده درجه معمول است . (از مفاتیح خوارزمی ).