اصطخرزیلغتنامه دهخدااصطخرزی . [ اِ طَ رَ ] (ص نسبی ) نسبت به اصطخر. اصطخری . (از معجم البلدان ). و جوالیقی آرد: ابوحاتم گفته است در نسبت به اصطخر اصطخرزی گفته اند چنانکه در نسبت به
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) عبدالرحیم .از عرفا و مشایخ صوفیان بود. جامی در نفحات الانس آرد: کنیت وی ابوعمرو است . سفر حجاز و عراق و شام کرده بود و با رویم صحبت دا
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) محمدبن اشعث ، برادر ابوداود سلیمان بن اشعث سیستانی صاحب سنن بود. از عصمةبن متوکل و یحیی بن حماد روایت کرد و محمدبن زیرک از وی روایت دا
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری فارسی که وی را کرخی نیز میگفتند. در اصطخر پرورش یافت و پس از آموختن دانش به تحقیق در علم جغرافیا پرداخ
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن سعید اصطخری . (322 - 404 هَ . ق . / 934 - 1013 م .) از قضات و شیوخ و مشاهیر معتزله بود. او راست تصانیفی در رد بر باطنی
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوسعید عبدالرحمن یا عبدالکریم بن ثابت اصطخری ... اصلاًاز مردم اصطخر بود ولی در حران سکونت داشت ، از گروهی روایت کرد و جمعی از وی روای
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) عبدالرحیم .از عرفا و مشایخ صوفیان بود. جامی در نفحات الانس آرد: کنیت وی ابوعمرو است . سفر حجاز و عراق و شام کرده بود و با رویم صحبت دا
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) محمدبن اشعث ، برادر ابوداود سلیمان بن اشعث سیستانی صاحب سنن بود. از عصمةبن متوکل و یحیی بن حماد روایت کرد و محمدبن زیرک از وی روایت دا
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری فارسی که وی را کرخی نیز میگفتند. در اصطخر پرورش یافت و پس از آموختن دانش به تحقیق در علم جغرافیا پرداخ
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن سعید اصطخری . (322 - 404 هَ . ق . / 934 - 1013 م .) از قضات و شیوخ و مشاهیر معتزله بود. او راست تصانیفی در رد بر باطنی
اصطخریلغتنامه دهخدااصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوسعید عبدالرحمن یا عبدالکریم بن ثابت اصطخری ... اصلاًاز مردم اصطخر بود ولی در حران سکونت داشت ، از گروهی روایت کرد و جمعی از وی روای