اصحاب زیادلغتنامه دهخدااصحاب زیاد. [ اَ ب ِ ] (اِخ ) پیروان زیادبن عبدالرحمن رئیس زیادیه بودند. رجوع به الفرق بین الفرق ص 81 و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 208 شود.
اصحاب زیادبن اصفرلغتنامه دهخدااصحاب زیادبن اصفر. [ اَ ب ِ دِ ن ِ اَ ف َ ] (اِخ ) گروهی ازحروریه بودند که آنان را صفریه و زیادیة نیز میخواندند. رئیس آنان زیادبن اصفر بود که با ازارقه و نجدات
اصحابلغتنامه دهخدااصحاب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاحب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 63) (دهار). ج ِ صَحْب است و صحب ج ِ صاحب . و ج ِ اصحاب ، اصاحیب است . (از منتهی الارب ). و این جمع
اصحاب زیادبن اصفرلغتنامه دهخدااصحاب زیادبن اصفر. [ اَ ب ِ دِ ن ِ اَ ف َ ] (اِخ ) گروهی ازحروریه بودند که آنان را صفریه و زیادیة نیز میخواندند. رئیس آنان زیادبن اصفر بود که با ازارقه و نجدات
صفریةلغتنامه دهخداصفریة. [ ص ُ ری ی َ ] (اِخ ) اصحاب زیادبن اصفر، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج . (بیان الادیان چ مرحوم اقبال ص 49). آنان را بدان جهت صفریه خواندند که رخسارشان زرد ب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسحاق بن منده العبدی الاصبهانی . از بزرگان علماء دین بود وی را اصحاب و یاران زیادی بود و کتب زیادی تألیف کرده اس
اصحاب ابوالجارودلغتنامه دهخدااصحاب ابوالجارود. [ اَ ب ِ اَ بُل ْ ] (اِخ ) پیروان زیادبن منذر همدانی یا نهدی و ثقفی اعمای کوفی ، مکنی به ابوالجارود بودند که آنان را جارودیه نیز گویند. آنها م