اصتلاحلغتنامه دهخدااصتلاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اصلاح . همدیگر نیکی کردن و آشتی نمودن . (منتهی الارب ). خلاف تخاصم و اختصام . اصطلاح . (قطر المحیط).
اصلاح آوردنلغتنامه دهخدااصلاح آوردن . [ اِ وَ دَ ] (مص مرکب )درست کردن . ترقی دادن . آباد کردن . (ناظم الاطباء).
پرجینواژهنامه آزادپرجین اصتلاح محلی است که به باغ و باغچه ی کوچک اطلاق می شود، در واقع این واژه همان برچین می باشد.
اصالحلغتنامه دهخدااصالح . [ اِ ص ْ صا ل ُ ] (ع مص ) با هم آشتی کردن و نیکوئی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصّلاح . اصتلاح (اصطلاح ). تصالح . خلاف تخاصم و اختصام . (قطر
زَن شُلُقگویش دزفولیتکان شدید ، بهم زدن مایعی که در ظرفی در بسته باشد بصورت تکان دادن ، اصتلاحاً برای خستگی زیاد بعد از اینطرف و آنطرف رفتن زیاد هم بکار می رود .
اصلاح آوردنلغتنامه دهخدااصلاح آوردن . [ اِ وَ دَ ] (مص مرکب )درست کردن . ترقی دادن . آباد کردن . (ناظم الاطباء).