اصلغتنامه دهخدااص . [ اَص ص ] (ع مص ) درخشیدن چیزی . (منتهی الارب )(قطر المحیط). || سخت گردیدن گوشت ناقه ومحکم شدن پیوستگی الواح آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سخت شدن گو
اصلغتنامه دهخدااص . [ اَص ص / اِص ص / اُص ص ] (ع اِ) اصل . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بن و بیخ . (آنندراج ). اساس . (قطر المحیط). ج ، اصاص . (مهذب الاسماء) (م
آسدیکشنری عربی به فارسیتک خال , اس , ذره , نقطه , در شرف , ستاره يا قهرمان تيمهاي بازي , رتبه اول , خلباني که حداقل پنج هواپيماي دشمن را سرنگون کرده باشد
اصفعدلغتنامه دهخدااصفعد. [ اِ ف َ] (معرب ، اِ) می خوشبو. اصفد. اسفنط. اصفنط. اصفعید. اصفند. رجوع به کلمه های مزبور، و نشوءاللغة شود.
اصحاب اجماعلغتنامه دهخدااصحاب اجماع . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی و در تداول علمای دینی ، چند تن از اصحاب ائمه ٔ اطهار (ع ) اند و همه ٔ علما معتقدند بر اینکه هر روایتی که از ا
اصحاب افلاطونلغتنامه دهخدااصحاب افلاطون . [ اَ ب ِ اَ ] (اِخ ) پیروان مکتب فلسفی افلاطون . رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 162، و افلاطون شود.
اصولغتنامه دهخدااصو. [ اَص ْوْ ] (ع مص ) اصوِ نبت ؛ بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اصآءلغتنامه دهخدااصآء. [ اِص ْ ] (ع مص ) اصآی جوجه ؛ به بانگ آوردن آن . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). به بانگ آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اصآبلغتنامه دهخدااصآب . [ اِص ْ ] (ع مص ) رِشکناک گردیدن سر. (منتهی الارب ). پر شدن سر از تخم شپش (رشک ) و کیک . (از قطر المحیط). بسیاررشک شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ). رشک در
اصاعدلغتنامه دهخدااصاعد. [ اِص ْ صا ع ُ ] (ع مص ) برآمدن . (منتهی الارب ). بر نردبان یا کوه بالا رفتن . لغت یا لهجه ایست در تصاعد که در آن قلب و ادغام پدید آمده است . (از قطر الم