اشیاخلغتنامه دهخدااشیاخ . [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شیخ . (منتهی الارب ). ج ِ شیخ ، مرد مسن که سن دروی هویدا و آشکار گردیده باشد یا از پنجاه یا از پنجاه ویک تا آخر عمر یا تا هشتادسالگ
اثاولهلغتنامه دهخدااثاوله . [ اَ وِ ل َ ] (ع ص ) اشیاخ اَثاولة؛ پیران دیرخیز سست رو. (منتهی الارب ). دیرخیزان سست رو.
دیرخیزلغتنامه دهخدادیرخیز. (نف مرکب ) که دیر از خواب برخیزد. مقابل زودخیز: اشیاخ اثاولة؛ پیران دیرخیز سست رو. (منتهی الارب ). که دیر از جای خود بلند شود : دید هر کز خواب غفلت دیرخ
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت موازر. کان یهواها مزاحم بن مرة العقیلی و یتحدث الیها مدة و شاع امرها و تحدث جواری الحی به فنهاه اهلها عنها و کانوا متجاورین و شکوه
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ] (اِخ ) ابن عبدالحمید کندی . از روات است . او از اشیاخ مرفوعاً روایت کند که : «وصیی و خلیفتی فی اهلی وخیر من اخلف بعدی علی ». جوزقانی در کتاب الاباط