اشکاوندلغتنامه دهخدااشکاوند. [ اَ وَ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک سیستان . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). نام کوهی است در ولایت سیستان ایران .(فرهنگ نظام ). کوهی نزدیک سیستان . (نا
اشکاوندلغتنامه دهخدااشکاوند.[ اِ وَ ] (اِخ ) یکی از قرای اصفهان است . حمداﷲ مستوفی در ضمن تشریح نواحی اصفهان آرد: ناحیت کرارج سی وسه پاره دیه است : دشته و اشکاوند و فیزادان از معظم
اسکاوندلغتنامه دهخدااسکاوند. [ اَ وَ ](اِخ ) سکاوند است و آن کوهی باشد نزدیک بسیستان ، و معرب آن سجاوند است . (برهان ). رجوع به سکاوند شود.
شکاوندلغتنامه دهخداشکاوند. [ ش َ وَ ] (اِخ ) شکاوندکوه ، نام کوهی است که آنرا اشکاوند نیز خوانند. (از فرهنگ جهانگیری ). نام کوهی . (ناظم الاطباء) : نشیمن گرفت از شکاوندکوه همی دار
اسکاوندلغتنامه دهخدااسکاوند. [ اَ وَ ](اِخ ) سکاوند است و آن کوهی باشد نزدیک بسیستان ، و معرب آن سجاوند است . (برهان ). رجوع به سکاوند شود.
اشکندنلغتنامه دهخدااشکندن . [ اِ ک َ دَ ] (مص ) شکستن و خرد کردن . (شعوری ). مصدر دوم اشکستن یا شکستن در تداول عامه است که گاه بجای دست او را شکستی ، گویند: شکاندی ، یا اشکاندی .
هستکلغتنامه دهخداهستک . [ هََ ت َ ] (اِ مصغر) کُره های کوچک در داخل هسته ٔ سلول زنده . (از جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 14). هستک ها یا نوکلئول ها در داخل هسته به ص
مرقیونیةلغتنامه دهخدامرقیونیة. [ م َ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از ثنویه منسوب به مرقیون . (از مفاتیح العلوم ). اصحاب مرقیون پیش از دیصانیه بوده اند و آنها گروهی از نصارا هستند نزدیکتر