اشحملغتنامه دهخدااشحم .[ اَ ح َ ] (ع ن تف ) شحم دارتر. پرپیه تر. گوشت دارتر. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد نیست .
hailدیکشنری انگلیسی به فارسیتگرگ، درود، سلام، طوفان تگرگ، خوش باش، سلام برشما باد، سلام کردن، طوفان همراهباتگرگ، تهنیت، تگرگ باریدن، صدا زدن، اعلام ورود کردن
کاتب بغدادیلغتنامه دهخداکاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن محمدبن علی بن حمدون کاتب بغدادی که کنیه اش ابوالمعالی و لقبش کافی الکفاة است . از فضلاء و ادبا بوده و کتاب تذ
کمارجلغتنامه دهخداکمارج . [ ک َ رَ] (اخ ) شهرکی است از بشاور به ناحیت پارس خرم و آبادان . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 134). خشت و کمارج دو شهرک اند در میان قهستان گرم سیر به غایت
لقبلغتنامه دهخدالقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن م
فیللغتنامه دهخدافیل . (معرب ، اِ) پیل . پستانداری است عظیم الجثه که راسته ٔ خاصی بنام راسته ٔ فیلان را به وجود می آورد. در راسته ٔ فیلان امروز فقط دو گونه موجود است ، یکی فیل آ
طرابلس غربلغتنامه دهخداطرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر