اشهابلغتنامه دهخدااشهاب . [ اِ ] (ع مص ) اشهاب سنة قوم را؛لاغر گردانیدن سال مواشی قوم را، کذا فی نسخة من القاموس . (منتهی الارب ). اشهاب عام قوم را؛ برهنه کردن ضیاع و مرغزارهای آ
ارهابدیکشنری عربی به فارسیدهشت , ترس زياد , وحشت , بلا , بچه شيطان , ارعابگري , ايجاد ترس و وحشت در مردم
اذهابلغتنامه دهخدااذهاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذَهَب . زرها. || زرده های تخم مرغ . || پیمانه های خاص اهل یَمن . ج ، اَذاهِب ، اذاهیب .
اذهابلغتنامه دهخدااذهاب . [ اِ ](ع مص ) بردن . (تاج المصادر بیهقی ). ببردن . بُردن کسی را. || دور گردانیدن او را. (منتهی الارب ). || بُبر کردن . (؟) (زوزنی ). || زراندود کردن . (
اشهیبابلغتنامه دهخدااشهیباب . [ اِ ] (ع مص ) سبزخنگ شدن اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اشهباب . (زوزنی ). و رجوع به اشهباب شود. || جای جای سبز مانده خشک شدن کشت ،