اشقیاءلغتنامه دهخدااشقیاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقی که بمعنی بدبخت است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ شقی . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 62). بدبختان : تا روز اولت چه نوشته ست ، بر
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده و موردپرستش قرارمی گرفتنددیکشنری فارسی به عربیوثن
اشقاءلغتنامه دهخدااشقاء. [ اِ ] (ع مص ) بدبخت کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). بدبخت گردانیدن . به رنج آوردن . (آنندراج ). || شانه کردن موی . (منتهی الارب ).
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص ) بدبخت .ضد سعید. ج ، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف ). بدبخت . ج ، اشق
مثانیلغتنامه دهخدامثانی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مثنی [م َ نا ]. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مثنی شود. || ج ِ مثناة [ م َ / م ِ ]. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به م
طبرسیلغتنامه دهخداطبرسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) مؤلف روضات الجنات آرد (ص 18): ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب الطبرسی ، از مردم طبرستان بفتح طا و با و راء و اسکان سین ، چنانکه حازمی
معادلغتنامه دهخدامعاد.[ م َ ] (ع مص ) برگردیدن . عود. || بازگشتن . || رد کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگردانیدن . || (اِ) بازگشت . (از منته