اشقیلغتنامه دهخدااشقی . [ اَ قا ] (ع ن تف ) نعت تفصیلی از شقی . شقی تر. بدبخت تر. (مهذب الاسماء) (مؤیدالفضلا).اشقی الامة و اشقی القوم ؛ ابن ملجم مرادیست قاتل خیرالخلق . (منتهی
اشغیلغتنامه دهخدااشغی . [ اَ غا ] (ع ص ) مرد ناهموار و دراز دندان . مؤنث : شَغْواء، شَغْیاء. ج ، شُغْو. (منتهی الارب ). ذوالشغا. (اقرب الموارد). رجوع به شغا شود. مرد که دندانها
عشقیلغتنامه دهخداعشقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عشق . رجوع به عشق شود.- غزل عشقی ؛ غزل که مطالب عشقی را شامل باشد.|| در اصطلاح عامیانه ، آنکه بمیل و هوی و هوس خود کار کند، م
اشقیاءلغتنامه دهخدااشقیاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقی که بمعنی بدبخت است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ شقی . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 62). بدبختان : تا روز اولت چه نوشته ست ، بر
اشقیللغتنامه دهخدااشقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ)عنصل . پیاز عنصل . اسقیل . بصل الفار. پیازموش . پیاموش . اسقال . عنصلا. بصیله . پیاز دشتی . (دزی ج 1 ص 25).
hardدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت، در مضیقه، دشوار، مشکل، سفت، شدید، سنگین، قوی، سخت گیر، زمخت، قسی، ژرف، نامطبوع، معضل، خسیس، پرصلابت، پینه خورده، فربه
اشقیاءلغتنامه دهخدااشقیاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقی که بمعنی بدبخت است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ شقی . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 62). بدبختان : تا روز اولت چه نوشته ست ، بر
اشقیللغتنامه دهخدااشقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ)عنصل . پیاز عنصل . اسقیل . بصل الفار. پیازموش . پیاموش . اسقال . عنصلا. بصیله . پیاز دشتی . (دزی ج 1 ص 25).
قاطاجانیسلغتنامه دهخداقاطاجانیس . (معرب ، اِ) اشقیل . (فرهنگ دزی ). اسکیل . (فرهنگ دزی ).گیاهی است دوائی . پیاز موش . رجوع به پیازموش شود.