اشفاقلغتنامه دهخدااشفاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَفَق ، بمعنی ناحیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شفق شود.
اشفاقلغتنامه دهخدااشفاق . [ اِ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ). اشفاق چیزی ؛ کم کردن آن . (از اقرب الموارد). || ترسیدن و یعدی بمِن ْ و حکی ابن درید و ابن فارس شَفَق َ و اشفق ب
مُّشْفِقُونَفرهنگ واژگان قرآننگرانها - دلواپسان (کلمه مشفقون جمع اسم فاعل از باب افعال است ، و اشفاق به معناي نوعي ترس است . اشفاق عنايتي است که با خوف آميخته باشد ، چون مشفق کسي را گويند ک
مُشْفِقِينَفرهنگ واژگان قرآننگرانها - دلواپسان (کلمه مشفقون جمع اسم فاعل از باب افعال است ، و اشفاق به معناي نوعي ترس است . اشفاق عنايتي است که با خوف آميخته باشد ، چون مشفق کسي را گويند ک
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حلّی و او جمال الدین ابوالعباس احمدبن شمس الدین محمدبن فهد اسدی حلی ساکن حله ٔ سیفیه و حائر شریف است حیّاً و میتاً و او در فضل و اتقان و
الحاق کردنلغتنامه دهخداالحاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستن . چسبانیدن . ملحق کردن . منضم کردن . رجوع به اِلحاق شود : و شرایط اشفاق بر لوازم کرم الحاق کردی . (سندبادنامه ص 243
شفقلغتنامه دهخداشفق . [ش َ ف َ ] (ع اِ) سرخی شام و بامداد. (غیاث اللغات ). سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب . ج ، اشفاق . (از منتهی الارب