اشغولهلغتنامه دهخدااشغوله . [ اُ ل َ ] (ع اِ) کاروبار. (منتهی الارب ). مشغله . آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || آنچه بازدارد از کاری . (منتهی الارب ).
سرزمین اشغالیoccupied territoryواژههای مصوب فرهنگستانسرزمینی که تحت اختیار و واپایش مؤثر نیروهای مسلح یک کشور خارجی است و شامل سرزمینی نمیشود که ازطریق عقد قرارداد با مقامات غیرنظامی یا در پی موافقتنامههای صلح اداره میشود
کار و بارلغتنامه دهخداکارو بار. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اُشْغولة.(منتهی الارب ). کار و کرد. (آنندراج ). مشغولیت و معامله و شغل و کسب و پیشه . (ناظم الاطباء) : چون راست شود کار و بارت بندیش از فرود کارت .(لغت فرس چ اقبال ص 120</spa