havingدیکشنری انگلیسی به فارسیداشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، کردن، مالک بودن، وادار کردن، باعی انجام کاری شدن، صرف کردن، جلب کردن، بدست اوردن، در مقابل دارا، بهره مند شدن از
ابوالصلاحلغتنامه دهخداابوالصلاح . [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) تقی الدّین بن نجم الدّین بن عبیداﷲ حلبی فقیه شیعی در نیمه ٔ اول مائه ٔ پنجم هَ . ق . وی از شاگردان ابوجعفر طوسی و سیّد مرتضی
سیبویهلغتنامه دهخداسیبویه . [ ب ِ وَی ْه ْ / بوی َ ] (اِخ ) عمروبن عثمان بن قنبر مولی بنی الحارث بن کعب بن عمربن وعلةبن خالدبن مالک بن أدد، مکنی به ابوبشر یا ابوالحسن . ایرانی و