اشرف خانلغتنامه دهخدااشرف خان . [ اَ رَ ] (اِخ ) محمداصغر. یکی از شعرای هندوستان و اصلاً از اهالی و سادات مشهد بود که به کشور مزبور هجرت کرد و سمت منشی گری اکبرشاه را بدست آورد. چند
اشرف خانلغتنامه دهخدااشرف خان . [ اَ رَ ] (اِخ ) میرزا محمد. یکی از رجال شاهجهان و شاه عالمگیر بود و بسال 1097 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) اسماعیل الاول . پادشاه سلسله ٔ رسولیان یمن که در سال 778 هَ . ق . 1376/ م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 88).
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) سیدحسن غزنوی . رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمه ٔ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود.
haltدیکشنری انگلیسی به فارسیمکث، ایست، درنگ، مکی، سکته، ایستادگی کردن، ایستادن، ایست کردن، مکی کردن، لنگیدن، خمیدن
یوسفلغتنامه دهخدایوسف . [ س ُ ] (اِخ )محمد یوسف بیگ دهلوی ابن شاه بیگ خان کابلی . از منصب داران اکبرشاه هندی و از شعرای قرن دهم بود. در کابل به دنیا آمد و در دهلی پرورش یافت و د
طنجهلغتنامه دهخداطنجه . [ طَ ج َ ] (اِخ ) نام محلی خوش آب و هواست به رأس غین بکنار چشمه ای که الملک الاشرف بدانجا خانه و قصری عظیم ساخته است . (معجم البلدان ).
صفی قلی بیگلغتنامه دهخداصفی قلی بیگ . [ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: صاحب جمع هیمه خانه نواب اشرف از قبیله ٔ اتراک است . در تمشیت امر مذکور چنانچه پسند خاطر باشد سعی می نماید و در
مشعل خانهلغتنامه دهخدامشعل خانه . [ م َ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مکانی در سرای امیران و بزرگان که درآن مشعلها را نگهداری می کردند : مشارالیه ... ملازم رکاب اشرف گشته به خدمت مشعلدا
اشرفلغتنامه دهخدااشرف . [ اَرَ ] (اِخ ) تومان بیک . آخرین پادشاه سلسله ٔ ممالیک برجی که در سال 922 هَ . ق . / 1516 - 1517 م . به سلطنت رسید. (طبقات سلاطین اسلام ص 75). و صاحب قا