وزیرلغتنامه دهخداوزیر. [ وَ ] (اِخ ) لقب هارون برادر موسی علیه السلام : و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری . (قرآن /20 29 - 30).
ازرلغتنامه دهخداازر. [ اَ ] (ع مص ) احاطه . احاطه کردن . || اعانت . (آنندراج ). یاری کردن . معاونت . || نیرومند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) قوّت . || ضعف . ناتوانی . |
غرزلغتنامه دهخداغرز. [ غ َ ] (ع اِ) رکاب چرمین که بر پالان نهند. ج ، غُروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رکابی که از چرم سازند و اگر از چوب یا آهن باشد آن را رکاب گویند. (از اقرب
وطاءةلغتنامه دهخداوطاءة. [ وَ ءَ ] (ع اِ) موضع قدم . (از اقرب الموارد). جای قدم . (از منتهی الارب ). || (اِمص ) تنگی و فشارش و گرفت سخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): اللهم