اشدلغتنامه دهخدااشد. [ اَ ش َدْ دُ / اَ ش َدُ ] (ع فعل ) مخفف اَشهدُ فعل مضارع متکلم وحده یعنی گواهی میدهم . یقال : اَشَدﱡ لقد کان کذا و اَشَدُ مخفّفةً ای اشهدُ؛ یعنی گواهی مید
اشدلغتنامه دهخدااشد. [ اَ ش َدد ] (اِخ ) یا آشد. نام برادر یوسف علیه السلام . (منتهی الارب ). ظاهراً این کلمه محرف اشیر یا اَشِر است زیرا چنانکه در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده اس
اشدلغتنامه دهخدااشد. [ اَ ش َدد ] (ع ن تف ) سخت تر. (مهذب الاسماء) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). شدیدتر. محکم تر. قوی تر. صعب تر. و فی الحدیث : اَشَدّهُم [ ای اَشَدﱡ امتی ]
اشدلغتنامه دهخدااشد. [ اَ ش ُدد / اُ ش ُدد ] (ع اِ) قوت و توانائی . و منه قوله تعالی : حتی یبلغ اَشُدَّه (قرآن 152/6)؛ و هو ما بین ثمانی عشرة سنة الی ثلاثین . واحد جاء علی بنأ
عشدلغتنامه دهخداعشد. [ ع َ ] (ع مص ) گرد آوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). جمع کردن . (از اقرب الموارد).
handfastدیکشنری انگلیسی به فارسیدست کم، پیمان عروسی، حلقه، پیمان عروسی بستن با، چسبیدن، دستبند زدن، دست نامزدی
اشدادلغتنامه دهخدااشداد. [ اِ ] (ع مص ) صاحب ستور سخت شدن . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد چنین است : اَشَدَّ؛ کان معه دابّة شدیدَة. || قوت دادن کسی را. (منتهی الارب ). || اَشَد
اشدیةلغتنامه دهخدااشدیة. [ اَ ش َدْ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شدیدتر بودن . سخت تر بودن . بیشتر بودن : و تفاوت النوریة لیست الا بالاشدیة و الکمال . (حکمة الاشراق ص 168).
اشداءلغتنامه دهخدااشداء. [ اَ ش ِدْ دا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شدید. شدیدان و شدت کنندگان . (غیاث ) (آنندراج ): اشداء علی الکفار رحماء بینهم . (قرآن 29/48).
اشداءلغتنامه دهخدااشداء. [ اِ ] (ع مص ) در فن سرود ماهر شدن . یقال : اشدی فلان ؛ اذا صار ناخماً مجیداً. (منتهی الارب ).
اشداخلغتنامه دهخدااشداخ . [ اَ ] (اِخ ) وادیی است به عقیق مدینه . (منتهی الارب ). محلی است به عقیق مدینه .(مراصد الاطلاع ). و یاقوت آرد: ابووجزة. سعدی گوید:تأبد القاع من ذی العش