اشجارلغتنامه دهخدااشجار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَجَر. درختان . || ج ِ شَجْر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شجر شود.
اشجارهلغتنامه دهخدااشجاره . [ اِ رَ / رِ] (اِ) گیاهی است که بیونانی آنرا اروسیمون نامند و حنین آنرا به توذری ترجمه کرده و در حرف تاء خواهد آمد. (از مفردات ابن البیطار). اسحار. اسح
اشجارهلغتنامه دهخدااشجاره . [ اِ رَ / رِ] (اِ) گیاهی است که بیونانی آنرا اروسیمون نامند و حنین آنرا به توذری ترجمه کرده و در حرف تاء خواهد آمد. (از مفردات ابن البیطار). اسحار. اسح
زنطاحلغتنامه دهخدازنطاح . [ ] (اِ) قسمی از حلزون بری است که در اشجار و بقول می باشد. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.