اشتودلغتنامه دهخدااشتود. [ اَ ت َ وَ ] (اِ) نام روز دوم است از خمسه ٔ مسترقه ٔ قدیم . و بجای فوقانی ،نون هم آمده است [ یعنی اشنود ]. (برهان ). و رجوع به اشنود شود. || بودن آفتاب
اشتودفرهنگ انتشارات معین(اُ تَ وَ) = اشتوذ: 1 - (اِخ .) بخش دوم از پنج بخش گات ها. 2 - روز دوم از اندرگاه .
اشتودگاتلغتنامه دهخدااشتودگات . [ اَ ت َ وَ ] (اِخ ) نام دومین قسمت گاتهای اوستا. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 128). و رجوع به فهرست اعلام همان کتاب شود.
اشتردلیلغتنامه دهخدااشتردلی . [ اُ ت ُ دِ ] (حامص مرکب ) شتردلی . کینه وری . کینه توزی . || وحشت داشتن . ترسو بودن .
اشتودگاتلغتنامه دهخدااشتودگات . [ اَ ت َ وَ ] (اِخ ) نام دومین قسمت گاتهای اوستا. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 128). و رجوع به فهرست اعلام همان کتاب شود.
اشنوذلغتنامه دهخدااشنوذ. [ اَ] (اِ) روز دوم از فروجان مزبور باشد. و اشتود است .(سروری ). محرف اشنود. رجوع به اشنود و اشتود شود.
بهیزکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که بهترتیب عبارت است از: اَهنَوَد، اُشتَوَد، سپنتَمَد، وهوخشتر، و وهِشتواش؛ پنجه؛ پنجۀ دزدیده؛ پنجک؛ پنجۀ مسترقه؛ اندرگاه
پنج بوختلغتنامه دهخداپنج بوخت . [ پ َ بُخْت ْ ] (اِ مرکب ) یک دسته از اسامی ایرانیان با کلمه ٔ بوخت ازفعل بوختن و بختن که در پهلوی بمعنی نجات دادن و رهانیدن است ترکیب شده است مثل سه
اشنوندلغتنامه دهخدااشنوند. [ اِ ن ُ ] (اِ) اشنود. نام دومین روز از خمسه ٔ مسترقه است . (شعوری ج 1 ص 136). محرف اشتود است . رجوع به اشنود و اشنوذ و اشتود شود.