اشتغال ورزیدنلغتنامه دهخدااشتغال ورزیدن . [ اِ ت ِ وَ دَ ](مص مرکب ) به کاری سرگرم شدن . به کاری مشغول شدن .
اشتغاللغتنامه دهخدااشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir
استغیاللغتنامه دهخدااستغیال . [ اِ ت ِغ ْ ] (ع مص ) گوالیدن و بهم درپیچیدن درخت : استغیل الشجر. (منتهی الارب ). || غیل خورانیدن بچه : استغیلت المراءة؛ غیل خورانید زن بچه را. (منتهی الارب ). || با زن مرضع گرد آمدن . گرد آمدن خواستن با بچه شیرده . (از منتهی الارب ).
استیغاللغتنامه دهخدااستیغال . [ اِ ] (ع مص ) کش ها و بغلهای تن را شستن . بغل شستن . (منتهی الارب ): استوغل الرجل ؛ غسل مغابنه و بواطن اعضائه . (اقرب الموارد).
مزاولتلغتنامه دهخدامزاولت . [ م ُ وَ ل َ ] (از ع ، مص ) اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و اراده ٔ کاری کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزاولة. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. (ناظم الاطباء). خو کردن به کاری . عادت کردن به چیزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</s
مزاولةلغتنامه دهخدامزاولة. [ م ُ وَ ل َ ] (ع مص ) اشتغال ورزیدن در کاری مروسیدن و رنج کشیدن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با چیزی واکوشیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). زِوال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || با کسی واکوشیدن . (دهار). || اراده ٔ کاری کردن . (منتهی الارب
ملابستلغتنامه دهخداملابست . [م ُ ب َ / ب ِ س َ ] (از ع ، مص ) ملابسة. رجوع به ملابسة شود. || با همدیگر مشابهت داشتن . (غیاث ).- ادنی ملابست ؛ کوچکترین مناسبت و ارتباط و مشابهت .|| مزاوله . معالجه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). م
گرم شدنلغتنامه دهخداگرم شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرما یافتن . حرارت پذیرفتن . سُخُن . (دهار) (منتهی الارب ). سُخونَت . اِصطِلاء. (منتهی الارب ) : بچند روز دگر آفتاب گرم شودمقر عیش بود سایه بان و سایه ٔ بان . سعدی (قصاید چ فروغی ص <span
اشتغاللغتنامه دهخدااشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir
اشتغاللغتنامه دهخدااشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir