اشترکلغتنامه دهخدااشترک . [ اُ ت ُ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر اشتر. شتر کوچک . اشتر خرد: نقلست که در راه اشتری داشت زاد و راحله ٔ خود بر آنجا نهاده بود. کسی گفت بیچاره آن اشترک که بار
اشترکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شتر کوچک؛ شتربچه.۲. خیزآب؛ موج دریا: ◻︎ روان شد سپاه پرآشوب سیل / در آن اشترک اشتران خیلخیل (هاتفی: لغتنامه: اشترک).
اُشترکundular boreواژههای مصوب فرهنگستانآشفتگی پیشرو که ویژگی آن تغییر ناگهانی و نسبتاًً دائم ارتفاع فصل مشترک افقی شاره است
اشترکالغتنامه دهخدااشترکا. [ اَ ت َ ] (اِ) نام جانوری است که آنرا بعربی عنقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
اشترکانلغتنامه دهخدااشترکان . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در عراق عجم و در دومنزلی اصفهان واقع گشته و بتذکر ابن بطوطه آبها و باغ و بوستانهای فراوان دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 97
اشترکالغتنامه دهخدااشترکا. [ اَ ت َ ] (اِ) نام جانوری است که آنرا بعربی عنقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
اشترکانلغتنامه دهخدااشترکان . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در عراق عجم و در دومنزلی اصفهان واقع گشته و بتذکر ابن بطوطه آبها و باغ و بوستانهای فراوان دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 97
اشترکانلغتنامه دهخدااشترکان . [ اُ ت ُ ](اِخ ) دهی جزء دهستان چهارفریضه ٔ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی ، در 19000گزی باختر آن و 7000 گزی جنوب شوسه ٔ انزلی به آستارا، کنار مرداب . م
اشترکردلغتنامه دهخدااشترکرد. [ اُ ت ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هندیجان بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، در 8 هزارگزی باختری ایذه . کوهستانی ، معتدل ، دارای 55 تن سکنه . آب آن از چشمه .