اشترانلغتنامه دهخدااشتران . [ ] (اِخ ) اشتران دهکده ای است در دره ٔ خرم رود واقع مابین تویسرکان و همدان مسافت آن تا نهاوند هشت نه فرسخ است . اشتران حاصل خیز و جای خوبی است . (از م
اشترانلغتنامه دهخدااشتران . [ اَ ت َ ] (اِخ ) مالک اشتر و پسر او ابراهیم . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).
اشترانلغتنامه دهخدااشتران . [ اُ ت ُ ] (اِخ ) نام کوهی است از لرستان ایران که هزار و هشتصد و شصت ذرع ارتفاع دارد. (فرهنگ نظام ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
اشترانلغتنامه دهخدااشتران . [ اُ ت ُ] (اِ) ج ِ اشتر. شتران . ابل . جِمال : ذوو؛ اشتران ازسه تا ده . نیب ؛ اشتران پیر. فَرْش ؛ اشتران خُرد. مساقیب ؛ اشتران زاییده . ابل سُدی ً؛ اشت
اشترانکوهلغتنامه دهخدااشترانکوه . [ اُ ت ُ ] (اِخ ) کوهی است در شمال غربی ناحیه ٔ بختیاری چهارلنگ متصل به غالیه کوه . ارتفاع آن بسیار و در دامنه های آن مراتع وسیعی موجود است . رجوع ب
اشترانکوهلغتنامه دهخدااشترانکوه . [ اُ ت ُ ] (اِخ ) کوهی است در شمال غربی ناحیه ٔ بختیاری چهارلنگ متصل به غالیه کوه . ارتفاع آن بسیار و در دامنه های آن مراتع وسیعی موجود است . رجوع ب
اندادلغتنامه دهخداانداد. [ اِ ] (ع مص ) پراکندن اشتران را. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
برکلغتنامه دهخدابرک . [ ب َ ] (ع اِ) اشتران اهل حواء و جز آنها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شتران اهل خبا و غیر آن ها که شبانگاه بخوابگاه بازگرد
بنات الفلالغتنامه دهخدابنات الفلا. [ ب َ تُل ْ ف َ ] (ع اِ مرکب ) اشتران که پریشان در بیابان گذارند. (مهذب الاسماء). شتران دشت . (از المرصع).