اشتابلغتنامه دهخدااشتاب . [ اِ / اُ ] (اِمص ) شتاب . (جهانگیری ) (برهان ). تعجیل . (برهان ). عجله : نشستند بر نرم ریگ کبودبه اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی .که این باره را نیست
اشتابدیزکیلغتنامه دهخدااشتابدیزکی . [ اِ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به اشتابدیزه . (سمعانی ). رجوع به اشتابدیزه شود.
اشتابدیزهلغتنامه دهخدااشتابدیزه . [ اِ زَ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگی است از سمرقند. (انساب سمعانی ). محله ای است بزرگ به سمرقند متصل به باب دستان و گروهی از علما و دانشمندان بدان منسوبند
اشتابدیزکیلغتنامه دهخدااشتابدیزکی . [ اِ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به اشتابدیزه . (سمعانی ). رجوع به اشتابدیزه شود.
اشتابدیزهلغتنامه دهخدااشتابدیزه . [ اِ زَ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگی است از سمرقند. (انساب سمعانی ). محله ای است بزرگ به سمرقند متصل به باب دستان و گروهی از علما و دانشمندان بدان منسوبند