اشباللغتنامه دهخدااشبال . [ اِ ] (ع مص ) مهربانی کردن بر کسی . || اعانت نمودن . || اشبلت المراءة علی ولدها؛ پرورد آن بیوه زن بچه را و شوی نکرد. (از ناظم الاطباء).
اشبعللغتنامه دهخدااشبعل . [ ] (اِخ ) (مرد بعل ) همان ایشبوشت پسر شاول بود. (اول تواریخ ایام 8 : 33 و 9 : 39).
عیسیلغتنامه دهخداعیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع )، مکنی به ابویحیی و ملقب به موتم الاشبال .سبب لقبش این بود که وی ماده شیری را بکشت لذا او را«ی
شبللغتنامه دهخداشبل . [ ش ِ ] (ع اِ) شیربچه وقتی که شکارکند. (منتهی الارب ). ج ، اشبال وشبال و شبول و اشبل . (اقرب الموارد) (شرح قاموس ).
سجاللغتنامه دهخداسجال . [ س ِ ] (ع اِ) نصیب و بهره . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): الحرب بینهم سجال ؛ یعنی یک نوبت به سود آنان بود و نوبتی به زیان ایشان و به سود دشمنان آنها
ابوزمعهلغتنامه دهخداابوزمعه . [ اَ زَ ع َ ] (اِخ ) جد امیةبن ابی الصلت ، از بنوثقیف . شاعر جاهلی . و او آنگاه که سپاه دریائی ایران بروزگار کسری انوشیروان حبشه را از یمن براندند در
هبةالغتنامه دهخداهبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون ، مکنی به ابوغالب . از شعرای قرن پنجم هَ . ق . است . صاحب محاسن اصفهان نام وی را در جزو معاصرین خود آورده اس