اشانلغتنامه دهخدااشان . [ ] (اِخ )یکی از پسران دوح بن یهودابن یعقوب که در مصر دعوت دین ابراهیم کردند. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 66).
عشانلغتنامه دهخداعشان . [ ع ُ ] (ع اِ) آنچه افتاده باشد از خرما بی قیمت و رایگان . (منتهی الارب ). افتاده های خرما، و آن خرماهایی است که پس از درویدن ، از شاخه های ضخیم آن چیده
اشانتیلغتنامه دهخدااشانتی . [ اَ ] (اِخ ) مملکتی در بلاد گینه در سواحل افریقای غربی که حدود آن محقق نیست . گویند که بلاد این ناحیت مقابل ساحل طلا و بین 5 و 10 درجه ٔ عرض شمالی و 1
آشانهلغتنامه دهخداآشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آشیانه : زهی عرش مجید آشانه ٔ توزهی هفت آسمان یک خانه ٔ تو.عطار.
اشانتیلغتنامه دهخدااشانتی . [ اَ ] (اِخ ) مملکتی در بلاد گینه در سواحل افریقای غربی که حدود آن محقق نیست . گویند که بلاد این ناحیت مقابل ساحل طلا و بین 5 و 10 درجه ٔ عرض شمالی و 1
آشانهلغتنامه دهخداآشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آشیانه : زهی عرش مجید آشانه ٔ توزهی هفت آسمان یک خانه ٔ تو.عطار.
هفت آشان جیبلغتنامه دهخداهفت آشان جیب . [ هََ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان دارای 130 تن سکنه . آب آن از سراب هفت آشان و محصول عمده اش غله ، حبوب و لبنیات است .
هفت آشان صحبتلغتنامه دهخداهفت آشان صحبت . [ هََ ص ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان دارای 140 تن سکنه . محصول عمده اش چغندرقند، صیفی ، غله ، حبوب ، جزئی قلمستان و ل