پاسارگادلغتنامه دهخداپاسارگاد. (اِخ ) پازارگاد. پارساگد. شهر قدیم ایران . پایتخت کوروش بزرگ . در شمال شرقی تخت جمشید و شیراز. رجوع به پارساگد شود.
اشاراتلغتنامه دهخدااشارات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اشارة. علامتها : و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود. (کلیله و دمنه ). و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال ... و شرح رموز و اشارات تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه ). این سخن از اشارات و رموز متقدمان است . (کلیله و دمنه ). زبا
عساریاتلغتنامه دهخداعساریات .[ ع ُ رَ ] (ع ص ، ق ) بر اثر یکدیگر: جاؤوا عساریات ؛بر اثر یکدیگر آمدند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُساری ̍. و رجوع به عساری شود. || پراکنده و پریشان : ذهبوا عساریات ؛ رفتند پراکنده و پریشان . (از منتهی الارب ). یعنی رفتند در حالی که در هر راهی متفرق و پر
gestureدیکشنری انگلیسی به فارسیژست، حرکت، اشاره، رفتار، قیافه، وضع، ادا، اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن
بادرةدیکشنری عربی به فارسیاشاره , حرکت , اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن , وضع , رفتار , ژست , قيافه , ادا , پيشرو , منادي , ماده متشکله جسم جديد
اشاراتلغتنامه دهخدااشارات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اشارة. علامتها : و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود. (کلیله و دمنه ). و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال ... و شرح رموز و اشارات تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه ). این سخن از اشارات و رموز متقدمان است . (کلیله و دمنه ). زبا
منتهی الاشاراتلغتنامه دهخدامنتهی الاشارات . [ م ُ ت َ هَل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) عبارت است از فلک اعظم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
اشاراتلغتنامه دهخدااشارات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اشارة. علامتها : و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود. (کلیله و دمنه ). و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال ... و شرح رموز و اشارات تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه ). این سخن از اشارات و رموز متقدمان است . (کلیله و دمنه ). زبا