آسیمهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسیون، پریشان، پریشانخاطر ۲. حیران، حیرتزده، ژولیده، شگفتزده ۳. شوریده، متحیر، مشوش، نابسامان، وحشتزده، هراسان
آسیمهلغتنامه دهخداآسیمه . [ م َ / م ِ] (ص ) مضطرب . مشوش . پریشان خاطر. آشفته : بدان تن در آسیمه گردد روان سپه چون بود شاد بی پهلوان . فردوسی .به ره گیو را دید [ دستان ] پژمرده ر
آسیمهفرهنگ انتشارات معین(م ِ) (ص .) 1 - آشفته ، پریشان . 2 - مضطرب ، سرگشته . 3 - ژولیده . 4 - شتابزده . 5 - هراسیده .
آسیمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآشفته؛ شوریدهحال؛ پریشانخاطر؛ سرگشته؛ مضطرب؛ مشوش:◻︎ نه آسیمه گشت و نه پرسید راز / نیایشکنان رفت و بردش نماز (فردوسی: ۱/۷۸)، ◻︎ یکی بانگ برزد بر او مادرش / ک
آسیمه سارلغتنامه دهخداآسیمه سار. [ م َ /م ِ ] (ص مرکب ) آسیمه سر. سرآسیمه .آسیمه : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلیخا).و رجوع به آسیمه و آسیمه سر
پریشانخاطرفرهنگ مترادف و متضادآسیمه، آشفته، آشفتهحال، آشفتهخاطر، پریشانحال، دلنگران، مضطرب، ناراحت ≠ آسودهخاطر
حیرانفرهنگ مترادف و متضادآسیمه، آسیمهسر، بیقرار، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، شیفته، فرومانده، گیج، مبهوت، متحیر، مدهوش، مردد، واله، هاجوواج، حیرتزده
آسیمه سارلغتنامه دهخداآسیمه سار. [ م َ /م ِ ] (ص مرکب ) آسیمه سر. سرآسیمه .آسیمه : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلیخا).و رجوع به آسیمه و آسیمه سر
آسیمه سرلغتنامه دهخداآسیمه سر. [ م َ / م ِ س َ ] (ص مرکب ) آسیمه سار. سرگشته . سرگردان . متحیر : وزآن پس شنیدم یکی بد خبرکزآن نیز بر، گشتم آسیمه سر. فردوسی .ایمه دوران چو من آسیمه س