اسکیلاکسلغتنامه دهخدااسکیلاکس . [ اِ ] (اِخ ) یکی از جغرافی دانان یونان قدیم . وی سیاحت نامه ای راجع بسواحل بحر ابیض و بحراسود دارد. رجوع به از قاموس الاعلام ترکی و رجوع به اسکیلاس
اسکیلاسلغتنامه دهخدااسکیلاس . [ اِ ] (اِخ ) نام فرمانده یونانی سفائن داریوش بزرگ در دریای عمان . (ایران باستان ج 1 ص 629). سیاحت نامه ای بنام او در دست است که در حقیقت نوشته ٔ نویس
اسکیلاکلغتنامه دهخدااسکیلاک . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به اسکیلاس و اسکیلاکس و ایران باستان ج 1 ص 640 شود.
اسکلاستیکلغتنامه دهخدااسکلاستیک . [ اِ ک ُ ] (فرانسوی ، ص ) از لاتینی اسکلاستیکوس ). مَدْرَسی . || متعلق بمدارس قرون وسطی : فلسفه ٔ اسکلاستیک . چون در قرون وسطی بحث علمی وحکمی تقریبا
اسکلاستیکلغتنامه دهخدااسکلاستیک . [ اِ ک ُ ] (اِخ ) (سنت ) خواهرِ سن بنوآ مولد نورسی (460م .)، وفات در 543. ذکران وی در دهم فوریه است .
ارکیلاوسلغتنامه دهخداارکیلاوس . [ اَ ] (اِخ ) (شاهزاده ٔ قوم ) پسر هیرودیس کبیر، از زوجه ٔ ((شومرونی )) او که ((ملتیس )) نام داشت وی با برادرخود ((انتی پاس )) در روم تعلیم یافت و بع
اسکیلاکلغتنامه دهخدااسکیلاک . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به اسکیلاس و اسکیلاکس و ایران باستان ج 1 ص 640 شود.
اسکیلاسلغتنامه دهخدااسکیلاس . [ اِ ] (اِخ ) نام فرمانده یونانی سفائن داریوش بزرگ در دریای عمان . (ایران باستان ج 1 ص 629). سیاحت نامه ای بنام او در دست است که در حقیقت نوشته ٔ نویس
کاریاندلغتنامه دهخداکاریاند. (اِخ ) نام ناحیه ای در هند که «اسکیلاس » از اهل آن ناحیه بود. و این شخص اطلاعات صحیح در باب رود سند داشت و داریوش بزرگ او را فرستاد تا معلوم کند که رود