اسپندگویش اصفهانی تکیه ای: esfand طاری: esband طامه ای: esfand طرقی: esband / sendel کشه ای: sendel نطنزی: esfend
اسپندلغتنامه دهخدااسپند. [ اِ پ َ ] (اِ) دانه ای باشد که بجهت چشم زخم در آتش ریزند. (برهان ). حرمل . (تاج العروس ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حرمل احمر. حرمل عامی . حرملة. اسفند. سپند
اسپندلغتنامه دهخدااسپند. [ اِ پ َ ] (اِخ ) (میرزا...) یا (امیر...) ابن قرایوسف . وی بعد از فوت پدر قلعه ٔ بایزید را در حوالی رود ارس که نفایس بیشمار و ذخیره های بسیار قرایوسف بدا
اسپندلغتنامه دهخدااسپند. [ اِ پ َ ] (اِخ ) رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد ومحل صید ماهی باشد. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 16).
اسپند معمولیPeganum harmala, persian rue, wild rue, Espandواژههای مصوب فرهنگستانگونهای اسپند به شکل گیاه علفی چندساله به ارتفاع حداکثر 60 سانتیمتر بیکرک و با برگهای نوکتیز به طول حداکثر 6 سانتیمتر و دارای بریدگی شانهمانند و با تقسیم
اسپندادفرهنگ نامها(تلفظ: espan dād) (اوستایی) (= سپنداد) ، از نامهای خاص در عهد باستان ، به معنی مقدس آفریده یا آفریدهی (خرد) پاک .
اسپندارلغتنامه دهخدااسپندار. [ اِ پ َ ] (اِ) شمع، که معشوق پروانه است . (برهان ). || مخفف اسپندارمذ. || بودن نیر اعظم در برج حوت . (برهان ). اسفندار. || درختی است که مطلق باثمر نبو
اسپند معمولیPeganum harmala, persian rue, wild rue, Espandواژههای مصوب فرهنگستانگونهای اسپند به شکل گیاه علفی چندساله به ارتفاع حداکثر 60 سانتیمتر بیکرک و با برگهای نوکتیز به طول حداکثر 6 سانتیمتر و دارای بریدگی شانهمانند و با تقسیم