اسپلغتنامه دهخدااسپ . [ اَ ] (اِ) اسب . رجوع به اسب شود. || یکی از مهره های شطرنج . (برهان ) (مؤید الفضلاء).
اسپلغتنامه دهخدااسپ . [ اَ / -َس ْ ] (پسوند) اسف . اسپا. مزید مؤخری است در اسماء اشخاص چون : گشتاسب . جاماسپ . لهراسپ . ارجسپ و ارجاسپ و گرشاسپ . گرشاسف (فردوسی ). بیوراسپ . ط
اسپلغتنامه دهخدااسپ . [ اِ ] (از ع ، اِ) موی زهار و موی دبر. (برهان ). گمان میکنم این صورت مصحف خوانی از اِسْب عربی باشد.
اسپفرهنگ انتشارات معین( اَ ) (اِ.) 1 - اسب ، فرس . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ؛~ و فرزین نهادن مات کردن ، مغلوب کردن (در شطرنج ). 3 - جزو دوم بسیاری از نام های کهن ایرانی : گشتا
اسپ کاغذیلغتنامه دهخدااسپ کاغذی . [ اَ پ ِغ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت اسپ که آتش بازان سازند و به آتش در حرکت آید. اسپ باروت . (آنندراج ).
اسپ کاغذیلغتنامه دهخدااسپ کاغذی . [ اَ پ ِغ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت اسپ که آتش بازان سازند و به آتش در حرکت آید. اسپ باروت . (آنندراج ).