آسودنلغتنامه دهخداآسودن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . مستریح شدن . راحت . استراحت یافتن . استجمام . استرواح . اَون : نخفت و نیاسود تا بامداداز اندیشه بر دل نیامدْش یاد. فردوسی .بخواب و به آسایش آمد شتاب وزآن پس برآسود بر جای خواب .<br
آسودنفرهنگ فارسی عمید۱. آسایش یافتن؛ آرام گرفتن؛ آرمیدن: ◻︎ چه جوییم از این گنبد تیزگرد / که هرگز نیاساید از کارکرد (فردوسی: ۷/۶۲۸)، ◻︎ چه گنجها که نهادند و دیگری برداشت / چه رنجها که کشیدند و دیگری آسود (سعدی۲: ۶۹۶).۲. دست از کار کشیدن؛ استراحت؛ از کار و حرکت بازایستادن؛ آسوده شدن؛ در رفاه زندگی کردن.
آسودنفرهنگ فارسی معین(دَ) (مص ل .) 1 - آرمیدن ، استراحت یافتن . 2 - سکون یافتن ، آرام گرفتن . 3 - خوابیدن ، خفتن . 4 - توقف کردن ، درنگ کردن .
اسودنبرگلغتنامه دهخدااسودنبرگ . [ اِ وِ دِم ْ ب ُ ] (اِخ ) امانوئل . یکی از مؤسسین فرقه ٔ مذهبی در نصرانیت . وی از مردم سوئد و مولد او استکهلم سال 1688 م . و وفات 1772 است . او در ابتدا به توغل در علوم و فنون مشغول بود و در فنون
اسودنبرگلغتنامه دهخدااسودنبرگ . [ اِ وِ دِم ْ ب ُ ] (اِخ ) امانوئل . یکی از مؤسسین فرقه ٔ مذهبی در نصرانیت . وی از مردم سوئد و مولد او استکهلم سال 1688 م . و وفات 1772 است . او در ابتدا به توغل در علوم و فنون مشغول بود و در فنون
نیاسودنلغتنامه دهخدانیاسودن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل آسودن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آسودن شود : همیشه نیاساید از جست و جوی همه ساله هر جای رنگ است و بوی .فردوسی .
ناسودنلغتنامه دهخداناسودن .[ دَ ] (مص منفی ) نیاسودن . ناآسودن . مقابل آسودن . || نسودن . مقابل سودن . رجوع به سودن شود.