اسهللغتنامه دهخدااسهل . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن حاتم مکنی به ابوحاتم بصری . محدث است . (کتاب الکنی للدولابی ج 1 ص 141 س 25).
اسهللغتنامه دهخدااسهل . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سهل . آسان تر. سهل تر. اَیسر. اَسمح . اَهون .
اسحللغتنامه دهخدااسحل . [ اِ ح ِ ] (ع اِ) درخت مسواک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). درخت بادیه . (نزهة القلوب ). ج ، اساحل .(مهذب الاسماء). قال ابوالوجیه : قضبان المساویک ، ال
اصحللغتنامه دهخدااصحل . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد گلوگرفته و گرفته آواز. (منتهی الارب ). مرد گلوگرفته آواز. (ناظم الاطباء). گران آواز. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
heightدیکشنری انگلیسی به فارسیارتفاع، ارتفاعات، بلندی، آسمان، فراز، رفعت، تکبر، جای مرتفع، در بحبوحه، عرشه، علی
heightensدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا می برد، بالا بردن، بلندتر کردن، بلند کردن، شدید کردن، بسط دادن، زیاد کردن
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن معاذبن نعمان بن امری ٔ القیس بن زیدبن عبدالاشهل انصاری اسهلی . صحابی و برادر سعدبن معاذ و عم حارث بن اوس بن معاذ است . رجوع بکتاب الاصا
اسمحلغتنامه دهخدااسمح . [ اَ م َ] (ع ن تف ) آسانتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اَسهل . || جوانمردتر. (ناظم الاطباء). سمح تر. باسماحت تر. نعت تفضیلی از سماحت . (یادداشت مؤلف
خطائینلغتنامه دهخداخطائین . [ خ َ ءَ ] (ع اِ) نام قاعده ای است در علم حساب برای استخراج مجهولات : در کتاب بحر الجواهر فی علم الدفاتر این قاعده چنین شرح داده شده است : بدانکه طریق
لحمانلغتنامه دهخدالحمان . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِلحم . (منتهی الارب ): قال الشیخ نجیب الدین الحبوب اسهل استمراءً و هضماً من اللحمان . (از بحر الجواهر).