اسناملغتنامه دهخدااسنام . [ اِ ] (ع اِ) درختی است کوهی . || بار گیاه حُلیا. (منتهی الارب ). واحد آن : اسنامة.
اسناملغتنامه دهخدااسنام . [ اِ ] (ع مص ) بزرگ گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بزرگ کوهان کردن شتر را، چنانکه علفی خوب : اسنم الکلأُالبعیر. (منتهی الارب ). || بلند شدن
اصناملغتنامه دهخدااصنام . [ اَ ] (اِخ ) اقلیم الاصنام ، به اندلس است . (منتهی الارب ). جمع صنم است و اقلیم اصنام در اندلس ازاعمال شدونه باشد و در آن حصنی است که معروف به طُبَیْل
اصناملغتنامه دهخدااصنام . [ اَ ] (اِخ ) الاصنام . نام شهری به الجزایر. || نام کتابی است تألیف ابن کلبی نسابه که احمد زکی پاشا آنرا طبع کرده و نام های اصنام و بیوت بزرگی را که در
اصناملغتنامه دهخدااصنام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صنم ، بمعنی بت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). بتها، و این جمع صنم است . (غیاث ). چیزهایی که عوض خداوند پرستش کن
بلند گردانیدنلغتنامه دهخدابلندگردانیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن . افراشتن . بالا بردن . اًسناء. اًسنام . (تاج المصادربیهقی ). اًعلاء. اًکباح . (منتهی الارب ). اًنشاء.تَر
بلند شدنلغتنامه دهخدابلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گ