اسلوبدیکشنری عربی به فارسیروش , سبک , طرز , اسلوب , مد , ساختن , درست کردن , بشکل در اوردن , راه , طريقه , چگونگي , رسوم , عادات , رفتار , ادب , تربيت , نوع , قسم , شيوه , خامه , سبک نگا
اسلوبفرهنگ مترادف و متضادراه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع
اسلوبلغتنامه دهخدااسلوب . [ اُ ] (ع اِ) گونه . (ربنجنی ) (السامی فی الاسامی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ). راه . (وطواط) (منتهی الارب ). طریق . شیوه . منوال .
عصلوبلغتنامه دهخداعصلوب . [ ع ُ ] (ع ص ) بمعنای عصلب [ ع َ ل َ / ع ُ ل ُ ] است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصلب [ ع َ ل َ / ع ُ ل ُ ] شود.
اسلوب الحکیملغتنامه دهخدااسلوب الحکیم . [ اُ بُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) هو عبارة عن ذکر الاهم تعریفاً للمتکلم علی ترکه الاهم کما قال الخضر صلی اﷲعلیه وسلم حین سلم علیه موسی انکاراً لسلامه
اسلوب معادلهواژهنامه آزادهرگاه شاعر بیتی بسراید که با عوض کردن جای مصراع اول و مصراع دوم خللی در مفهومبیت ایجاد نشود و بیت دوم مصداقی برای بیت اول باشد، به آن آرایهٔ اسلوب معادله گویند.