اسلاحلغتنامه دهخدااسلاح . [ اِ ] (ع مص ) سرگین افکندن دواب . || فضله افکندن طائر. || ریستن آدمی . || بر حدث کردن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بسرگین انداختن داشتن .
اصلاحدیکشنری عربی به فارسیتعمير کردن , مرمت کردن , درست کردن , رفو کردن , بهبودي يافتن , شفا دادن , باز خريد , خريداري و ازاد سازي , رستگاري , بهسازي , بازساخت , بهسازي کردن , ترميم کردن
اصلاحدیکشنری فارسی به انگلیسیalteration, correction, improvement, modification, rectification, refinement, reform, reformation, revision
اصلاحفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشتی، سازش، صلح ۲. تصحیح، تنقیح، غلطگیری ۳. تعمیر، مرمت ۴. تادیب، تزکیه، تهذیب ۵. دستکاری، رتوش