اسقف نشینلغتنامه دهخدااسقف نشین . [ اُ ق ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) حوزه ای که ریاست روحانی آن با یک اسقف باشد.
اسقفلغتنامه دهخدااسقف . [ اَ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ). دراز خمیده . دراز کج . (تاج المصادر بیهقی ). || مرد درازبالا یا بزرگ استخوان . || شتر بی پشم . || شترمرغ
نشینلغتنامه دهخدانشین . [ ن ِ ] (نف ) اسم فاعل مرخم است از نشستن . نشیننده . آن که می نشیند. || نشیننده و نشسته و همیشه بطور ترکیب استعمال می گردد. (ناظم الاطباء). به صورت پساون
گرنبللغتنامه دهخداگرنبل . [ گ ِ رِ ن ُ ] (اِخ ) حاکم نشین ناحیت ایزر در ساحل ایزر و دراک ، دارای 116400 تن جمعیت است و در 557 هزارگزی جنوب شرقی پاریس واقع شده . آنجا اسقف نشین و
بث گرمائیلغتنامه دهخدابث گرمائی . [ ب ِ گ َ ] (اِخ ) نام محلی در حدود زاب صغیر که در زمان ساسانیان اسقف نشین بود. (از ایران در زمان ساسانیان ص 312).