اسفدلغتنامه دهخدااسفد. [ اَ ف َ ] (اِ) هیزم نیم سوخته . کذا فی المحمودی . (شعوری ). این کلمه مصحف اسغده و آسغده است .
اسفدلغتنامه دهخدااسفد. [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سفاد. برجهنده تر بر ماده .- امثال : اسفد من دیک . اسفد من ضیون . اسفد من عصفور .اسفد من هجرس . (مجمع الامثال میدانی
اصفدلغتنامه دهخدااصفد. [ اِ ف َ ] (معرب ، اِ) می خوشبو. اسفنط. اصفنط. اصفعید. اصفعند. اصفعد. رجوع به کلمه های مزبور، و نشوءاللغة ص 38 شود.
اسفدرانلغتنامه دهخدااسفدران . [ اِ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی جنوب خاوری اردکان ، سه هزارگزی راه فرعی اردکان به بیضا. س
اسفدرانلغتنامه دهخدااسفدران . [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی در پنج فرسنگی میانه ٔ مشرق و جنوب جشنیان . رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 122 ح 2 شود.
اسفدنلغتنامه دهخدااسفدن . [ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی قزوینی در عنوان «بلاد قهستان و نیمروزو زاولستان » گوید: زیرکوه ولایتی است سه قصبه است : یکی را اسفدن و دیگری را اشیر و یکی را شار
آسفدلسلغتنامه دهخداآسفدلس . [ ف ُ دِ ل ُ ] (یونانی ، اِ) و اسقولوس فرهنگهای فارسی و عربی مصحف این کلمه است ، و این بته ای است با گلهای زیبا که زینت را در بوستانها نشانند و از ریشه
اسفدرانلغتنامه دهخدااسفدران . [ اِ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی جنوب خاوری اردکان ، سه هزارگزی راه فرعی اردکان به بیضا. س
اسفدرانلغتنامه دهخدااسفدران . [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی در پنج فرسنگی میانه ٔ مشرق و جنوب جشنیان . رجوع به نزهة القلوب ج 3 ص 122 ح 2 شود.
اسفدنلغتنامه دهخدااسفدن . [ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی قزوینی در عنوان «بلاد قهستان و نیمروزو زاولستان » گوید: زیرکوه ولایتی است سه قصبه است : یکی را اسفدن و دیگری را اشیر و یکی را شار
آسفدلسلغتنامه دهخداآسفدلس . [ ف ُ دِ ل ُ ] (یونانی ، اِ) و اسقولوس فرهنگهای فارسی و عربی مصحف این کلمه است ، و این بته ای است با گلهای زیبا که زینت را در بوستانها نشانند و از ریشه