اسفاحلغتنامه دهخدااسفاح .[ اِ ] (ع مص ) بی گرو و خطر و مراهنه اسب تاختن . یقال : اجروا اسفاحاً؛ ای لغیر خطر. (از منتهی الارب ).
اسفاهلغتنامه دهخدااسفاه . [ اَ س َ ] (ع صوت ) اسف به معنی اندوه و غم است و در (وا) اسفاه الف و هاء برای ندبه است و بمعنی تأسف و افسوس مستعمل است . (غیاث اللغات ). رجوع به اَسَفا
اسفاهلغتنامه دهخدااسفاه . [ اِ ] (ع مص ) بسیار خورانیدن شراب را و سیر ناکردن . (منتهی الارب ). در تاج العروس آمده : و من المجاز، سفه الشراب سَفَهاً؛ اذا اکثر منه فلم یرو. و از با
اصفاحلغتنامه دهخدااصفاح . [ اِ ] (ع مص ) اصفاح سائل از حاجتش ؛ رد کردن وی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). سائل را رد کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بازگردانیدن کسی ر
خطرلغتنامه دهخداخطر. [ خ َ طَ ] (ع مص ) بلندقدر و بلندمرتبه گردیدن . (منتهی الارب ). خُطور. || (اِ) وسمه . رنگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). کتم (بحر الجواهر): عرب وسمه