است الکلبةلغتنامه دهخدااست الکلبة. [ اِ تُل ْ ک َب َ ] (ع اِ مرکب ) سختی و بلا و امر منکر. (منتهی الارب ). || قسمی بازی کودکان عرب که آنرا کجکجه نیز گویند. || لقیت منه است الکلبة؛ ناپ
است الکلبلغتنامه دهخدااست الکلب . [ اِ تُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) سختی . (مهذب الاسماء). رجوع به اِسْت شود.
استال د لنهلغتنامه دهخدااستال د لنه . [ اِ دُ ل ُ ن ِ] (اِخ ) مارگریت ، بارون دُ...) مولد پاریس ، معلّم دوشس مِن ، نویسنده ٔ «خاطرات » دقیق ، که در آن اخلاق مردم عهد رژانس (نیابت سلطنت
استاللغتنامه دهخدااستال . [ اِ ] (اِخ ) مادام دُ... دختر نِکِر، مولد پاریس سال 1766 م . نویسنده ٔ مشهور فرانسوی . وی دارای افکار سیاسی آزادی خواهانه بودو به امر ناپلئون اول تبعید
استلغتنامه دهخدااست . [ اِ ] (ع اِ) کون . دُبُر. بُن .(ربنجنی ). نشیمن . حلقه ٔ دبر. تهیگاه . نشستنگاه . نشست جای . رَمادَة. رَماعة. عجز. کفل . (برهان قاطع). سرین . (رشیدی ). م
کجکجةلغتنامه دهخداکجکجة.[ ک َ ک َ ج َ ] (ع اِ) کجکج . (اقرب الموارد). بازیی است که آن را است الکلبة [ اِ تَل ْ ک َ ب َ ] گویند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک نوع بازی مر ت
سبستانلغتنامه دهخداسبستان . [ س َ ب ِ ] (اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی آرد: مخیط و سکسنبتو و عیون السرطانات و اطباء الکلبه است و آن را دبق نامند. ثمر درختی است که برگهای گرد و دراز د
گردونلغتنامه دهخداگردون . [ گ َ ] (اِ) (از: گرد، گردیدن + ون ، پسوند فاعلی ) گردان . پهلوی ، ظاهراً گرتون ، گرتن ، ورتون ، ورتن . و رجوع به اساس اشتقاق فارسی ص 904 گردنده . چرخ .
ارم الکلبةلغتنامه دهخداارم الکلبة. [ اِ رَ مُل ْ ک َ ب َ ] (اِخ ) یاارمی الکلبة. موضعی است میان بصرة و مکه . (منتهی الأرب ). اِرَم موضعی است قریب نِباج بین بصره و حجاز، وکلبة نام زنی