استیقافلغتنامه دهخدااستیقاف . [ اِ ] (ع مص ) ایستادن خواستن . (منتهی الارب ). واایستیدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). استادن کسی خواستن . || واداشتن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
مستوقفلغتنامه دهخدامستوقف . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) ایستادن خواهنده . (از منتهی الارب ). درخواست کننده و وادارکننده دیگری را برتوقف . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاف شود.
استیافلغتنامه دهخدااستیاف . [ اِ ] (ع مص ) بوئیدن . (منتهی الارب ). بوی کردن چیزی را. انبوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || همدیگر را شمشیر زدن و کشتن .(منتهی الارب ). یکدیگر را با
استیجافلغتنامه دهخدااستیجاف . [ اِ ] (ع مص ) شیفته و آشفته گردانیدن محبّت دل را. بردن محبت دل را. (منتهی الارب ).
استیدافلغتنامه دهخدااستیداف .[ اِ ] (ع مص ) قطره قطره چکانیدن پیه را. (منتهی الارب ). بچکانیدن . (زوزنی ). چکیدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بازکاویدن از خبر. || فراهم کردن ز