استیفافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حق یا مال را بهطور کامل گرفتن.۲. کاری را بهطور کامل انجام دادن؛ حق چیزی را ادا کردن.۳. [قدیمی] شغل و وظیفۀ مستوفی؛ حساب مالیات.۴. (ادبی) ادا کردن حق مطلب ب
استیفارلغتنامه دهخدااستیفار. [ اِ ] (ع مص ) تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه . (منتهی الارب ). || استئفار. نشاط کردن شتر و فربه شدن پس از مشقت و لاغری .
استیفاءلغتنامه دهخدااستیفاء. [ اِ ] (ع مص ) تمام فراگرفتن . تمام فروگرفتن . (غیاث ). تمام گرفتن . (منتهی الارب ). تمام فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام فارسیدن . (زوزنی ) : وقت
استیفازلغتنامه دهخدااستیفاز. [ اِ ] (ع مص ) برسر پای نشستن و دروا نشستن . (منتهی الارب ). فا سر پای نشستن . (تاج المصادر بیهقی ): استوفز فی قعدته . (منتهی الارب ). سرپا نشستن . چنب
استیفاءلغتنامه دهخدااستیفاء. [ اِ ] (ع مص ) تمام فراگرفتن . تمام فروگرفتن . (غیاث ). تمام گرفتن . (منتهی الارب ). تمام فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام فارسیدن . (زوزنی ) : وقت
استیفارلغتنامه دهخدااستیفار. [ اِ ] (ع مص ) تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه . (منتهی الارب ). || استئفار. نشاط کردن شتر و فربه شدن پس از مشقت و لاغری .