استیراطلغتنامه دهخدااستیراط. [ اِ ] (ع مص ) استیراط در امر؛ درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن . (از منتهی الارب ).
استخراطلغتنامه دهخدااستخراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراط در بکاء؛ سخت گریستن . ستهیدن در گریه . (از منتهی الارب ). بمبالغه گریستن .
استراطلغتنامه دهخدااستراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . سرط. فروگوارانیدن : لاتکن حلواً فتُسترط و لا مُرّاً فتعفی ؛ نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ
استشراطلغتنامه دهخدااستشراط. [اِ ت ِ ] (ع مص ) تباه و فاسد شدن چیزی بعد صلاح آن . یقال : استشرط المال ؛ ای فسد بعد صلاح . (منتهی الارب ).
استیباطلغتنامه دهخدااستیباط. [ اِ ] (ع مص ) کندن مغاک تنگ دهانه وشکم فراخ . چاهی کندن که سرش تنگ و شکمش فراخ باشد.
مستورطلغتنامه دهخدامستورط. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) درآویخته در کار. || هلاک شونده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استیراط شود.
استخراطلغتنامه دهخدااستخراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراط در بکاء؛ سخت گریستن . ستهیدن در گریه . (از منتهی الارب ). بمبالغه گریستن .
استراطلغتنامه دهخدااستراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . سرط. فروگوارانیدن : لاتکن حلواً فتُسترط و لا مُرّاً فتعفی ؛ نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ
استشراطلغتنامه دهخدااستشراط. [اِ ت ِ ] (ع مص ) تباه و فاسد شدن چیزی بعد صلاح آن . یقال : استشرط المال ؛ ای فسد بعد صلاح . (منتهی الارب ).