استکشافلغتنامه دهخدااستکشاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه کردن خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || واشدن خواستن . روشن کردن خواستن . || جستجو. تجسس . تحقیق . پرسیدن : بدین استکشاف صورت
استحشافلغتنامه دهخدااستحشاف . [ اِ ت ِ] (ع مص ) استحشاف اُذُن ؛ خشک گردیدن گوش و ترنجیدن آن و همچنین است استحشاف زرع . (از منتهی الارب ). || جامه ٔ کهنه پوشیدن . (منتهی الارب ). تح
استکفافلغتنامه دهخدااستکفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرد گرفتن چیزی را و نگریستن بسوی آن . (منتهی الارب ). گرد چیزی برآمدن . || کف دست بر ابرو نهادن تا چیزی دیده شود. دست بر ابرو نهادن
مستکشفلغتنامه دهخدامستکشف . [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکشاف . برهنه کردن خواستن از کسی . (از منتهی الارب ). درخواست کننده که چیزی را برای او کشف کنند. (از اقرب الموارد