استکثارلغتنامه دهخدااستکثار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چیزی را بسیار خواستن . (زوزنی ). زیاده طلبی . بسیار کردن خواستن . بسیار خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). افزونی خواستن . استمجاد : همچنان کاین شاهزاده شکر شاه کرد زاستکبار و زاستکثار جاه . <p class="author"
استقطارلغتنامه دهخدااستقطار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چکیدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). باریدن خواستن . (منتهی الارب ).
مستکثرلغتنامه دهخدامستکثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکثار. آنکه بسیار و فراوان می خواهد. (از منتهی الارب ). رجوع به استکثار شود.
استمجادلغتنامه دهخدااستمجاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افزونی خواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). استکثار. افزونی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). و منه المثل : فی کل شجر نار، و استمجد المرخ و العفار؛ ای استکثرا منها کأنهما اخذا من النار ما هو حسبهما. (منتهی الارب ). || بزرگی و افزونی
متشبهلغتنامه دهخدامتشبه . [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) ماننده بچیزی . (آنندراج ). مانند و هم سان و مشابه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشابه شود.- متشبه مبطل ؛ کسانی اند که خود را در زمره ٔ صوفیان اظهار می کنند و از حیلت عقاید
نارالاستکثارلغتنامه دهخدانارالاستکثار. [ رُل ْ اِ ت ِ ](ع اِ مرکب ) آتشی که اعراب برای بزرگ نشان دادن لشکر میافروختند. هنگامی که سپاهیان اندک بودند بخاطر فریب دشمن آتش های فراوانی برمی افروختند تا دشمن عدد آنان را بیش از آن چه هستند تصور کند. (از المنجد).