استکتاملغتنامه دهخدااستکتام . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) پوشیده خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). نهان داشتن خواستن . (منتهی الارب ). پوشیدن خواستن . (زوزنی ).- استکتام کردن ؛ کتم کردن .
استعتاملغتنامه دهخدااستعتام . [ اِت ِ ] (ع مص ) تأخیر در دوشیدن . یقال : استعتموا نعمکم حتی تفیق ؛ ای اخروا حلبها حتی یجتمع لبنها. (منتهی الارب ). || در شبانگاه دوشیده شدن ناقه .
استکتابلغتنامه دهخدااستکتاب . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) نوشتن فرمودن . (منتهی الارب ). نوشتن چیزی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چیزی نوشتن خواستن . نوشتن خواستن . (منتهی الار
استکراملغتنامه دهخدااستکرام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگواری بدست آوردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). || چیزی نفیس و گرامی پیدا کردن . || چیزی گرامی خواستن . || کریم و گرامی یافتن . (منت
استکتابفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - طلب نوشتن چیزی را کردن . 2 - نسخه برداشتن ، رونوشت برداشتن .
پوشیده خواستنلغتنامه دهخداپوشیده خواستن . [ دَ / دِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) مخفی خواستن . نهانی طلب کردن ، استکتام . (تاج المصادر بیهقی ).
کتم کردنلغتنامه دهخداکتم کردن . [ ک َ ک َ ] (مص مرکب ) پوشیدن راز. (ناظم الاطباء). مکتوم کردن . کتمان کردن . تلبیس کردن . ملتبس کردن . استکتام . (یادداشت مؤلف ).- کتم شهادت کردن ؛
پوشیدنلغتنامه دهخداپوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکت
استعتاملغتنامه دهخدااستعتام . [ اِت ِ ] (ع مص ) تأخیر در دوشیدن . یقال : استعتموا نعمکم حتی تفیق ؛ ای اخروا حلبها حتی یجتمع لبنها. (منتهی الارب ). || در شبانگاه دوشیده شدن ناقه .