استکانةلغتنامه دهخدااستکانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استکانت . زاری . زاری کردن . تضرع . زاریدن . || فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مجمل اللغه ) (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردیدن . فروتنی . حقارت . عجز. (غیاث ). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است که بمعنی لحم شرم زن است ، م
استكانةدیکشنری عربی به فارسیتن در دادن , تسليم شدن , زير بار رفتن , خاضع شدن , برخود هموار كردن , فرمانبردارى خاضعانه , به دوش گرفتن , فروتنى كردن , تواضع كردن
گُل استکانیCampanulaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از گلاستکانیان علفی یکساله و دوساله و چندساله با حدود 300 گونه که بومی نواحی معتدل شمالی و مدیترانهای و کوههای مناطق گرمسیری هستند، گلهای آنها زنگولهای و معمولاً آبی است و بسیاری از آنها بهعنوان گیاهان زینتی پرورش داده میشوند
استكانةدیکشنری عربی به فارسیتن در دادن , تسليم شدن , زير بار رفتن , خاضع شدن , برخود هموار كردن , فرمانبردارى خاضعانه , به دوش گرفتن , فروتنى كردن , تواضع كردن