استيراددیکشنری عربی به فارسیوارد کردن , به کشور اوردن , اظهار کردن , دخل داشتن به , تاثير کردن در , با پيروزي بدست امدن , تسخير کردن , اهميت داشتن , کالا ي رسيده , کالا ي وارده , واردات
استیرادلغتنامه دهخدااستیراد. [ اِ ] (ع مص ) آمدن به آب و جز آن . || حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب ). حاضر آمدن به مورد. || حاضر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فروآوردن . || بسوی
استطراداًلغتنامه دهخدااستطراداً. [اِ ت ِ دَن ْ ] (ع ق ) بطریق استطراد. من باب استطراد.بوجه استطراد. طرداً للباب . رجوع به استطراد شود.